در قرآن گویی خداوند حبیب خود را در آغوش میکشد: «ثم دنی فتدلی فکان قوسین اوادنی»، با او به نرمی سخن میگوید: «یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا»
لحن کلامش ستودنی است: «ان هو الا وحی یوحی»، و او را خورشیدی تابناک خطاب میکند: «داعیا الی الله باذنه و سراجا منیرا». اما یک دفعه در نقطهای گویی همه چیز یکباره فرو میریزد و صحنه عوض میشود و خطاب کوبنده میگردد: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته» اگر این کار را نکنی، اصلا تمام رسالتت باطل شده و گویی از اول هیچ کاری نکردهای.
این طرز و روش سخن خیلی عجیب است. عجیب این است که وقتی این آیه نازل شد، خود حضرت فرمود: «تهدید بعد الوعید» بود. این بیان حضرتش بعد از نزول امر است. مسأله چقدر مهم است که با چنین شخصیتی راجع به این موضوع، چنین مکالمه میشود. خدا دغدغههای پیامبرش را میداند.
او رنج میبرد از این که مردمش معاصر جاهلیتاند و اگر بخواهد امر وصایت را ابراز کند، از اصل توحید بر میگردند. خداوند درد پیغمبر خویش را خوب میشناسند، که میداند بعضی از اطرافیانش از چه قماشی هستند و به چه منظور و هدفی دور و اطرافش پراکندهاند. بعضی از اینها کسانیاند که از علمای یهود و نصاری شنیده بودند که چنین پیغمبری میآید و حکومتی برپا میکند و اکنون به این امید به دورش حلقه زدهاند و منتظر مرگش میباشند که به آب و دانه و منصب برسند.
مسأله این است که پیامبر خوب خبر دارد عذرش چیست. البته او عبد است و خداوند رب، او به نظر عبودیت چیزی میبیند و خدا به نظر ربوبیت چیزی.
خداوند صد و بیست مرتبه پیغمبرش را به معراج برد و این معراج آخری، معراجی اختصاصی بود. حدیث معراج را محمد بن علی ابن بابویه از سعد بن عبدالله اشعری و سعد که از اعاظم اهل حدیث است از ابن عباس نقل میکند: در شرح این روایت معراج خداوند حبیبش را توسط جبرئیل امین میبرد و به بحری از نور میرسند.
جبرئیل میگوید که یا رسولالله این نهری است که نه ملک مقدسی از آن عبور کرده و نه نبی مرسلی، غیر از تو هم احدی نمیتواند از این نهر عبور کند. برو به سلامت! پیامبر از نهر عبور میکند. آن شب پانصد حجاب طی میشود. از هر حجابی تا حجابی پانصد سال راه است.
آن راهی را که از هر حجابی تا حجابی پانصد سال است، یک روزش هزار سال این عالم است. بعد از پانصد حجاب تازه میگوید: «تقدم یا محمد!» بعد عبارت حضرت این است: «تقدم ماشاءالله ان یتقدم»، دیگر صحنهها بازگو نمیشوند، چون واقعه بیانشدنی نیست. آنجا چه جائی بوده است، جائی که دیگر حتی در آنجا جبرئیل ملک هم حضور ندارد.
اول خطایی که میرسد این است که من اسم تو را از اسم خودم مشتق کردم، من محمودم و تو محمد. هر کسی با تو متصل باشد، من با او متصلم و هر کسی از تو منقطع باشد، من از او منقطعام. نهایت لطف ممکن آن شب به پیغمبر ابراز شد. همه اینها مقدمه بود و آن ذیالمقدمه این است: هیچ پیغمبری را نفرستادم، مگر این که وزیری برای او معین کردم. وزیری که برای تو معین کردم علیبن ابیطالب است؛ برو به زمین و این مطلب را اعلام کن! این معراج تا روز غدیر فاصلهاش هشت روز است و تا به زمین رسید، شش روز میگذرد. یک آیه نازل شد.
مضمون آیه چنین است. شاید این تهدیدش بود: «فلعلک تارک بعض ما یوحی الیک» این روز ششم بود. روز هشتم این آیه نازل شد: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته». آنچه را که تو از آن نگرانی، به ما واگذار. وقتی این آیه نازل شد به دنبال آن حضرت فرمود: «آیه اول وعیدش بود،آیه دوم تهدیدش»آن وقت دستور داد آنها که رفتهاند برگردند. آنها که نرسیدهاند، برسند. زمین تفتیده است و شدت گرما به حدی است که پوست پاهای عریان در آن میگدازد.
در یک چنین وضعی دستور داد همه بایستند، تا این قضیه ابلاغ شود. منشاء این عظمت چیست؟ سر این مطلب کدامست؟ تأکید خدا بر چه حساب است؟ تمام آن حساب این است: اگر این قضیه انجام بشود بعثت انبیاء به ثمر نشسته و اگر این ابلاغ صورت نگیرد، تمام بعثت انبیاء باطل شده است. ولایت امیرالمومنین مسألهای است که توحید به آن بسته است و اگر از ولایت علی جدا شود، شرک است نه توحید. دوام نبوت و رسالت به این امر مرتبط است. نماز و روزه به این وابسته است.
در غدیر حتماً این زیارت را بخوانید: «السلام علیک یا دینالله القویم و صراطه المستقیم»، «السلام علیک یا قسیم الجنه والنار» آن وقت علی(ع) را بشناسیم. افسوس که نفهمیدیم آن صراط مستقیمی که رکن فاتحه الکتاب است، بعد از حمد و اسماء جلال و جمال نوبت میرسد، به «ایاک نعبد و ایاک نستعین»
و آخر منتهی میشود به اهدنا الصراط المستقیم و آن جوهر سوره حمد علی بن ابی طالب است، تأکید آیه بر صراط مستقیم است. صراط مستقیم محال است که تعدد بردارد. صراط مستقیم یکی است و دو تا شدنش محال و ممتنع عقلی است. وقتی صراط مستقیم بین عبد و رب «ولایت علی بن ابی طالب» است؛
نتیجه این میشود که اگر این امر از بین برود، رابطه بین خلق و رب قطع میگردد و وقتی رابطه قطع شد، غرض از خلقت باطل و ثمره بعثت ضایع و نبوت انبیاء از آدم تا خاتم به باد فنا میرود.
این است مسألهای که خداوند فرمود: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته» و وقتی کار تمام شد فرمود: «الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا». این غایت همه خلقت است.
* این یادداشت با برداشت آزاد از بیانات حکیمانه و شیوای حضرت آیتالله العظمی وحیدخراسانی تقریر گردیده است.